- زده شدن
- متنفر گشتن، بیزار شدن
معنی زده شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- زده شدن ((زَ دِ. شُ دَ))
- بیزار شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلزده شدن، متنفر گشتن بیزار شدن: (از همه مردم زده شده بود)
از نو حیات یافتن، زنده گشتن
متولد شده
تربیت شدن فرهنگ پذیرفتن ادب پذیرفتن با ادب شدن، تنبیه شدن
بجا آمدن گزارده شدن اجرا گردیدن، پرداخت شدن
رنگ زرد گرفتن اصفرار. یا زرد شدن خورشید غروب آفتاب
منفصل شدن سوا شدن، دور شدن، ممتاز گشتن
برگشتن اتومبیل و مانند آن بیک سمت واژگون شدن
خفه شدن انخناق
به ستوه آمدن، به تنگ آمدن، زله شدن
کشته شدن، هلاک شدن
به صورت که در آمدن پول. یا سکه شدن کار (و بار) تنظیم یافتن آن آماده شدن آن بسامان رسیدن درست شدن کار و بار
مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن، برای مثال دشمن چو نکو حال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو - ۲۹۵)
در راه کسی یا مقصودی جان خود را دادن
رمه گشتن، جمع شدن، گرد آمدن، در یکجا جمع شدن
چپه کردن، واژگون شدن، وارون شدن
کنایه از خوابیدن
کنایه از خوابیدن
پایان دادن به رابطۀ زناشویی، قطع شدن، گسیخته شدن، سوا شدن، جدا گشتن
دور شدن
متمایز شدن
دور شدن
متمایز شدن
فریفته شدن، امید بیهوه داشتن
برخی گشتن جان سپردن در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن قربانی شدن، یا فدایت شوم (گردم)، جمله ایست که در آغاز نامه به عنوان تعارف نویسند
انباشته شدن
ایجاد شدن گره. یا گره شدن در حلق. در گلو گیر کردن: آب حیوان چو شد گره در حلق زهر گشت ارچه بود نوش گوار. (سنائی) یا گره شدن سرمه. باقی ماندن اندکی از آن و چسبیدن: چشم ما بر پیچش زلف است بر رخسار نیست سرمه چون گردد گره در دیده کم از خار نیست (سنجر کاشی) یا گره شدن عمر. کوتاه شدن آن: بمن هم چون خضر دادند عمر جاودان اما گره شد رشته عمرم زبس بر خویش پیچیدم. (صائب) یا گره شدن کار. گره در کار افتادن
بهدر رفتن: (دمنه گفت: عاقبت وخیم کدام است ک گفت: هدرشدن خون او)
приручать
zähmen
приручати
oswajać
domesticar
addomesticare